اشعار هلالی جغتایی
اشعار هلالی جغتایی
اشعار هلالی جغتایی ,اشعار هلالی جغتایی,شعر هلالی جغتایی,دیوان اشعار هلالی جغتایی,اشعار هلالی جغتای,اشعار ناب هلالی جغتایی,متن اشعار هلالی جغتایی,اشعار کوتاه هلالی جغتایی,دانلود اشعار هلالی جغتایی,شعر هلالی جغتائی,سبک شعر هلالی جغتایی,شعری از هلالی جغتایی درباره معلم,شعر هلالی جغتایی,شعر هلالی جغتائی,سبک شعر هلالی جغتایی,شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد هلالی جغتایی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوست تر دارم تو را
اشعار هلالی جغتایی
من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم تو را
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را
اشعار هلالی جغتایی
یک دو روزی میگذارد یار من تنها مرا
وه! که هجران میکشد امروز یا فردا مرا
شعر هلالی جغتایی
نهادی بر دلم فراق و سوختی جان را
به داغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را؟
دیوان اشعار هلالی جغتایی
به چه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟
هرچه گویم به از آن است، چه گویم او را؟
اشعار هلالی جغتای
من وبیداری و شب ها و شب تا روز یا ربها
نبیند هیچ کس در خواب، یارب،اینچنین شبها
اشعار ناب هلالی جغتایی
من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها
وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها
متن اشعار هلالی جغتایی
شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب
اجل روزی چو سویم خواهد آمد گو بیا امشب
اشعار کوتاه هلالی جغتایی
ای که از یار نشان میطلبی، یار کجاست؟
همه یارند ولی یار وفادار کجاست؟
دانلود اشعار هلالی جغتایی
گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
شعر هلالی جغتائی
افتاده بر خاک درت، خوش آنکه آیی بر سرم
تو زیر پا بینی و من بالای سر بینم تو را
سبک شعر هلالی جغتایی
شهر دلگیرست، تا آهنگ صحرا کرد یار
میروم، شاید که بگشاید دل از صحرا مرا
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین
که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را
شعر هلالی جغتایی
مشنو، از بهر خدا، در حق من قول رقیب
که نکو نیست شنیدن خبر بدگو را
شعر هلالی جغتائی
خدا را،جان من ، بر خاک مشتاقان گذاری کن
که در خاک از تمنای تو شد فرسوده قالب ها
سبک شعر هلالی جغتایی
گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها
از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
چنین دردی که من دارم نخواهم زیست تا فردا
بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز یا امشب
اشعار هلالی جغتایی
تا نپرسند، به خوبان غم دل نتوان گفت
ور بپرسند بگو: قوت گفتار کجاست؟
اشعار هلالی جغتایی
قصد جان کردی که یعنی دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را
شعر هلالی جغتایی
یک دو روزی صبر کن، ای جان بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را
این چنین کز صوت مطرب بزم عیشم پر صداست
مشکل آگاهی رسد از نالهٔ زارم تو را
دیوان اشعار هلالی جغتایی
گفته ای خواهم ((هلالی))را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست میدارم تو را
اشعار هلالی جغتای
یک بار بینم روی تو دل را چه سان تسکین دهم؟
تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را
از دیدنت بیخود شدم، بنشین به بالینم دمی
تا چشم خود بگشایم و بار دگر بینم تو را
اشعار ناب هلالی جغتایی
گفتی که هر کس یک نظر بیند مرا جان میدهد
من هم به جان در خدمتم، گر یک نظر بینم تو را
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا کردی به من
هر بار از بار دگر بیگانهتر بینم تو را
متن اشعار هلالی جغتایی
تا کی ((هلالی))را چنین زین ماه میداری جدا؟
یا رب! که ای چرخ فلک، زیر و زبر بینم تو را
اشعار کوتاه هلالی جغتایی
یار آنجا و من اینجا، وه! چه باشد گر فلک
یار را اینجا رساند، یا برد آنجا مرا
ناله کمتر کن، دلا، پیش سگانش بعد از این
چند سازی در میان مردمان رسوا مرا؟
دانلود اشعار هلالی جغتایی
غیر بدنامی ندارم سودی از سودای عشق
مایهٔ بازار رسواییست این سودا مرا
میکشم، گفتی ((هلالی))را به استغنا و ناز
آری، آری، میکشد آن ناز و استغنا مرا
شعر هلالی جغتائی
شدم در جستجوی کعبهٔ وصلت، ندانستم
که همچون من بود سرگشته بسیار این بیابان را
اگر چشم خضر بر لعل جانبخش تو افتادی
به عمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را
سبک شعر هلالی جغتایی
خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان
معاذالله از آن ساعت که بینم روی هجران را
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
آن که بد خوی مرا داد چنان روی نکو
کاشکی خوی نکویی دهد آن بدخو را
تیغ بر من چه زنی، حیف که همچون تو کسی
بهر آزادی سگی رنجه کند بازو را
شعر هلالی جغتایی
چشمت آهوست، نظر سوی رقیبان مفکن
پند بشنو، به سگان رام مکن آهو را
بس که دارم المی بر دل از آزردن او
شب همه شب به خس و خار نهم پهلو را
شعر هلالی جغتائی
چون ((هلالی))صفت روی نکو گویم و بس
که بسی معتقدم این صفت نیکو را
سبک شعر هلالی جغتایی
سیه روزان هجران را چه حاصل بی تو از خوبان؟
که روز تیره را خورشید میباید نه کوکبها
معلم، غالبا، امروز درس عشق میگوید
که در فریاد میبینیم طفلان را به مکتبها
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
شود گر اهل مذهب را خبر از مشرب رندان
بگردانند مذهبها ، بیاموزند مشرب ها
((هلالی)) با قد چون حلقه باشد خاک میدانت
کسی نشناسد او را از نشان نعل مرکب ها
اشعار هلالی جغتایی
دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوبتر
خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها
تو با فد افراخته، ره سوی باغ انداخته
سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها
اشعار هلالی جغتایی
مصر ملاحت جای تو ، در چارسو غوغای تو
تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها
سر در رهت بنهادهام، دل در هوایت دادهام
من تازه کار افتادهام، کار منست این کارها
شعر هلالی جغتایی
هر دم به جستجوی تو صد بار آیم سوی تو
هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها
من، همچو چنگ ار عربده، در سینه صد ناخن زده
صد نالهٔ زار آمده، از هر رگم چون تارها
دیوان اشعار هلالی جغتایی
می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن
تا من به کام خویشتن بینم در آن رخسارها
ای محرم زار نهان، در پند من بگشا زبان
کز نام و ناموس جهان، دارد ((هلالی))عارها
اشعار هلالی جغتای
دل و جانی که بود آواره شد دوش از غم هجران
دگر یا رب غم هجران چه میخواهد ز ما امشب
نه سر شد خاک درگاهت نه پا فرسود در راهت
مرا چون شمع باید سوخت از سر تا به پا امشب
اشعار ناب هلالی جغتایی
شب آمد باز دور افگند از وصلت ((هلالی))را
دریغا شد هلال و آفتاب از هم جدا امشب
متن اشعار هلالی جغتایی
رفت آن تازه گل و ماند به دل خار غمش
گل کجا جلوهگر و سرزنش خار کجاست؟
صبر در خانهٔ ویرانه دل هیچ نماند
خواب در دیدهٔ غمدیدهٔ بیدار کجاست؟
اشعار کوتاه هلالی جغتایی
پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی
یا رب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست
درخرابات مغان دوش مجویید ز ما
همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟
دانلود اشعار هلالی جغتایی
بهتر آن است((هلالی)) که نهان ماند راز
سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟
شعر هلالی جغتائی
گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟
ما را خیال توست تو را در خیال چیست ؟
سبک شعر هلالی جغتایی
جان خوشست ، اما نمیخواهم که : جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری باشد ، که آن گویم تو را
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
یارب ، غم بیرحمی جانان بکه گویم ؟
جانم غم او سوخت ، غم جان بکه گویم ؟
شعر هلالی جغتایی
دوشینه کجا رفتى و مهمان که بودى
دل بى تو به جان بود تو جانان که بودى
شعر هلالی جغتائی
هر شبى گویم که فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
سبک شعر هلالی جغتایی
یار من با دگران یار شد ، افسوس افسوس
رفت و همصحبت اغیار شد ، افسوس افسوس
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
یار گفت از ما بکن قطع نظر ، گفتم به چشم
گفت قطعاً هم مبین سوی دگر ، گفتم به چشم
اشعار هلالی جغتایی
عجب شکسته دل و زار و ناتوان شدهام
چنان که هجر تو میخواست ، آنچنان شدهام
اشعار هلالی جغتایی
ای که میپرسی ز من کان ماه را منزل کجاست ؟
منزل او در دلست ، اما ندانم دل کجاست ؟
شعر هلالی جغتایی
جانم به لب رسید چه پرسی ز حال من ؟
چون قوت جواب ندارم سوال چیست ؟
دیوان اشعار هلالی جغتایی
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست ؟
هم تو خود فرما که : چونی ، تا چنان گویم تو را
اشعار هلالی جغتای
نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان بکه گویم ؟
اشعار ناب هلالی جغتایی
این غصّه مرا کشت که غمخوار که گشتى
وین درد مرا سوخت که درمان که بودى
متن اشعار هلالی جغتایی
چون مرا سودایت از روز نخستین در سر است
پس همان بهتر که آخر سر در این سودا کنم
اشعار کوتاه هلالی جغتایی
سالها عهد وفا بست ولی آخر کار
عهد بشکست و جفاگار شد ، افسوس افسوس
دانلود اشعار هلالی جغتایی
گفت یار از غیر ما پوشان نظر ، گفتم به چشم
وانگهی دزدیده در ما مینگر ، گفتم به چشم
شعر هلالی جغتائی
به گفتگوی تو افسانه گشتهام همه جا
به جستجوی تو آواره جهان شدهام
سبک شعر هلالی جغتایی
جان پاکست آن پریرخسار ، از سر تا قدم
ور نه شکلی اینچنین در نقش آب و گل کجاست ؟
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
بیذوق را ز لذت تیغت چه آگهی ؟
از حلق تشنه پرس که آب زلال چیست ؟
شعر هلالی جغتایی
جان من ، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین ، که عمر جاودان گویم تو را
شعر هلالی جغتائی
آشفته شد از قصه من خاطر جمعی
دیگر چه کنم ؟ حال پریشان بکه گویم ؟
سبک شعر هلالی جغتایی
با خال سیه مردم چشم که شدى باز
با روى چو مه شمع شبستان که بودى
شعری از هلالی جغتایی درباره معلم
اى خوشا کز بىخودیها سر نهم بر پاى او
بعد از آن از شرم نتوانم که سر بالا کنم
اشعار هلالی جغتایی
آن که چون روز شب عیشم ازو روشن بود
رفت و روزم چو شب تار شد ، افسوس افسوس
اشعار هلالی جغتایی
گفت با ما دوستی میکن بدل ، گفتم به جان
گفت راه عشق ما میرو به سر ، گفتم به چشم
شعر هلالی جغتایی
خدای را دگر ای یار سوی من مگذر
که من به کوی کسی خاک آستان شدهام
دیوان اشعار هلالی جغتایی
ناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواه
ما همه دیوانهایم ، اینجا کسی عاقل کجاست ؟
اشعار هلالی جغتای
گفتم همیشه فکر وصال تو میکنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست ؟
اشعار هلالی جغتایی
- ۰ نظر
- ۰۴ دی ۹۶ ، ۰۴:۴۵