شعر در مورد
تهمت ،شعر در مورد تهمت زدن،شعر در مورد تهمت ناروا،شعری در مورد تهمت
زدن،شعری در مورد تهمت،شعر درباره تهمت،شعر حافظ در مورد تهمت،شعر زیبا در
مورد تهمت،شعر کوتاه در مورد تهمت،شعر کودکانه درمورد تهمت،شعری درباره
تهمت زدن،شعر درباره تهمت زدن،شعر درباره تهمت ناروا،شعر درباره تهمت و
افترا،شعری درباره تهمت،شعر کودکانه درباره تهمت،شعر تهمت،شعر تهمت زدن،شعر
تهمت ناروا،شعر تهمت نزن،شعر تهمتن،شعر درباره تهمت زدن،شعر درباره
تهمت،شعر برای تهمت زدن،شعر راجب تهمت،شعر در مورد تهمت ناروا،شعر نو تهمت
زدن،شعری درباره تهمت زدن،شعر درباره ی تهمت زدن،شعر در مورد تهمت زدن،شعری
در مورد تهمت زدن،شعر درباره تهمت ناروا،شعر درباره تهمت و افترا،شعری
درباره تهمت،شعر در مورد تهمت،شعری در مورد تهمت
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تهمت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کو دل پر طاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد مست شد
غنچه ای در باد مست پر پر شد ولی کو غیرتی
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روز هایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرات بوسیدن لب های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی
شعر در مورد تهمت
گیرم که مرا جواب کردی خوش باش
تهمت زدی و خراب کردی خوش باش
آن روز که با خودت گلاویز شدی
گر آینه را مجاب کردی خوش باش
شعر در مورد تهمت زدن
قبرستان چه میکنی
گفت:باجمعےنشسته ام
که آزار نمیرسانند
حسادت نمیکنند
تهمت نمیزنند
خیانت نمیکنند
قضاوت نمیکنند
بالاتر از همه
اگرازپیششان بروم
پشت سرم بدگویی نمیکنند
شعر در مورد تهمت ناروا
این جا تمـام سـاده دلان تحت تهمت اند
هر کــس به یک طریقــه گــرفـتار میشود
شعری در مورد تهمت زدن
روزی ار دست دهد پاسخ آن خواهم گفت
که به اندیشه من تهمت بیرنگی زد!
واژهها را به سرم ریخت مرا مفتون کرد
اشک من ریخت ز چشمم اما
کینهای در دل من جای بماند
ثارگونه در گوشم میزند تنبوری
کینهای کان همه نامردمیش بار بداد
بی تبسم فشرم بر سر هم دندانها
تا زمانی که شود باز دهانم پر خشم
تا بریزد به سرش آتش طوفان دلم!
عاقبت فاتح این قاعده تلخ منم
من که میراث ز اشتر برم اندر کینه
بر نخیزد ز دلم دشمنی دیرینه…
شعری در مورد تهمت
در تهمت تو اگر بریزندم خون
این تهمت تو به خون بهایی ارزد
شعر درباره تهمت
دزدی فقط این نیست که از دیوار مردم بالا بریم
تو اگه دروغ بگی صداقت رو دزدیدی
اگه بدی کنی خوبی رو دزدیدی
اگه تهمت بزنی آبرو رو دزدیدی
اگه خیانت کنی عشق رو دزدیدی
و در کل میشه گفت انسـانیت رو دزدیدی
شعر حافظ در مورد تهمت
چه بیرحمانه،
تهمت عشقی ناپاک را
بر دامان پاکش وصله میزند،
برای نشان دادن
قدرت زیر صفرش
چقدر پستی،
خدا لعنتت کند،
آن روز که حقایق روشن شود،
به خفتی عظیم خواهی افتاد
خدا لعنتت کند…
شعر زیبا در مورد تهمت
چرا از تهمت ناگاه غمگین می شوی صائب ؟
نرست ازخار تهمت دامن پیراهن یوسف
شعر کوتاه در مورد تهمت
محبت کرد چون دستار چشم پیر کنعان را
درآن ساعت که تهمت چاک زد پیراهن یوسف
شعر کودکانه درمورد تهمت
مژه تهمت کش اشک آنهمه نیست
بزم صحبت قدح سرشاریست
شعری درباره تهمت زدن
بیمایگی فقرم تهمت کش هستی ماند
کمسایگی دیوار برگردن پستستش
شعر درباره تهمت زدن
تهمت آسودگیم داغ کرد
رفع خجالت بچه جوهر کنم
شعر درباره تهمت ناروا
تر شود از شرم لب تشنه ام
خشکی اگر تهمت ساغر کنم
شعر درباره تهمت و افترا
آدمی که کمتر حرف میزنه پس کمتر دروغ میگه کمتر دل میشکنه کمتر توهین میکنه و کمتر تهمت میزنه پس آدم بهتریه
شعری درباره تهمت
طعم لبخند من از
جنس گس پرواز است
چشم من
جنگل مفهوم نگاهی که
چو زیتون سرسبز .
به پرم تهمت پرواز نمی چسبد اگر
در قفس ریخته احساس من از دست کسی
دلم انبار یزرگی ست
که انباشته از
بوی خوش خاطره است…
شعر کودکانه درباره تهمت
بر طپشم تهمت راحت مبند
بیضه منه زیر پر بسملم
شعر تهمت
باین یکنفس عمر موهوم (بیدل)
تا تهمت شخص باقیستم من
شعر تهمت زدن
خورشید به تهمت خدائیت
ابن الله بر نگین نویسد
شعر تهمت ناروا
سنگ تهمت نگر که دست یهود
بر مسیح مطهر اندازد
شعر تهمت نزن
عمود رخش را سازند قبله
نهند آنگاه تهمت بر تهمتن
شعر تهمت
به ما خسته ها همیشه تهمت مغرور بودن میزنن..
شعر درباره تهمت زدن
دین خود را مفت و ارزان یک به یک
از پس تهمت به تهمت میدهند
شعر درباره تهمت
با قدر تو پاره میخ بر چرخ
تهمت زدگان باستانی
شعر برای تهمت زدن
زانکه ابله چو باشدت دلجوی
آب تهمت دواند اندر جوی
شعر راجب تهمت
بخور سوگند وز تهمت برستی
روان را از ملامتها بشستی
شعر در مورد تهمت ناروا
حالم بده
خیلی بد
خسته ام از ادما
از دنیا
از تهمت
از زخم ادما
از قلب شکستم
از دل خونم
از بله چشم گفتنها
از دیگران را دیدن و خود را ندیدن
بازهم مثل همیشه میگم چشم
قهقهه میزنم با اشک و میگم چشم ..
شعر نو تهمت زدن
چه میخندیدم در
گفتگوهای شبانه
میان دوستانم
و به تو تهمت میزدم
حال که عاشقت شدم
چگونه دروغهای خودم را باور کنم
وقتی از تو میگویند
شعری درباره تهمت زدن
گه خسته آفت لهاوورم
گه بسته تهمت خراسانم
شعر درباره ی تهمت زدن
ملک را رغبت نخجیر برخاست
ز طالع تهمت تقصیر برخاست
شعر در مورد تهمت زدن
پژوهنده حال سربست من
نهد تهمت نیست بر هست من
شعری در مورد تهمت زدن
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی
بله! یک روز تو هم حال مرا میفهمی
چونکه در آینه حیران شده باشی جایی
بیگناهیست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتیکه پریشان شده باشی جایی
ماهِ من! طایفهی روزهبگیران چهکنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
صورت پنجره در پرده نباشد از شرم
کاش! وقتیکه تو عریان شده باشی جایی
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
شعر درباره تهمت ناروا
تهمت به تو، تا چوبه دار کی بست
در کنج زندان دل
دندان سفیدم سیاه گشت و موی سیاه، سفید
که چرا به مقدس …
تهمت،
تا چوبه دار بست
شعر درباره تهمت و افترا
تا کنی تهمت مسلمانی
واستانی به ظلم تاوانی
شعری درباره تهمت
هست بی تهمت شمار یکی
نیست اندر یگانگیش شکی
شعر در مورد تهمت
بر کلامش سکوت سابق نی
تهمت خامشیش لاحق نی
شعری در مورد تهمت
رفتند همه فتان و خیزان
از تهمت قتل او گریزان
شعر در مورد تهمت
پیراهن غنچه بی تنش چاک
وز تهمت عیب دامنش پاک
شعر در مورد تهمت زدن
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
شعر در مورد تهمت ناروا
دستان نوازشگر من گشته وبالم
از تهمت سنگی که تو بستی به دو بالم
هرکس که خبردار شد از قصه ی قهرت
خندید به حرف تو و گریید به حالم !
پرسیدم از آینده و نشنیده گرفتی
همواره همین بوده جوابت به سوالم
هرچند که فواره ای و رو به صعودی ،
هرچند که مردابم و محکوم زوالم ،
من تشنه ی دیدار تو ام جنگل اسرار !
تو تشنه ی خون منی ای ماده غزالم !
بعد از من اگر رام شود ، باد حرامش !
این ماده غزالی که نشد صید حلالم !
شعری در مورد تهمت زدن
تهمت نزن!عاشق خودت بودی از اول
این مسئله در قلب تاریکت نشد حل
تهمت نزن من که تو را زیبا نخواندم
از اولش دانستم این را هست مختل..
شعری در مورد تهمت
فکر خام تو گران خیز است و لنگ
تهمت گل بست و بر پرواز رنگ
شعر درباره تهمت
نه بینی خیر از آن مرد فرو دست
که بر من تهمت شعر و سخن بست
شعر حافظ در مورد تهمت
او نگنجد در جهان چون و چند
تهمت ساحل باین دریا مبند
شعر زیبا در مورد تهمت
کاش نبودی مرا تهمت جایی به تن
کش اگر از یار امان، از غم امانیش نیست
شعر کوتاه در مورد تهمت
چون من ز دل خویش شوم سوخته، زنهار
این تهمت بیهوده دران یار نبندند
شعر کودکانه درمورد تهمت
چه ازدحام غریبی است ، تن به تن ، تنها!
دلم درون تن و تن به پیرهن ، تنها
به غارت آمده امروز یادهای قدیم
منم ، مقابل یک دسته راهزن ، تنها
اتاق درهم من صحنه ی نبرد شده است
تمام خاطره ها با همند و من تنها
دلش به فتح کدامین نبرد خوش باشد
کنون که چاه شغاد است و تهمتن تنها؟
چه غربتی است به قانون مرد بودن ما
که خنده با هم ، اما گریستن تنها
شعری درباره تهمت زدن
مترسکها تمام گندم های مزرعه را خوردند!!!
بیچاره کلاغ ها که زیر بار تهمت سیاه شدند!!!
شعر درباره تهمت زدن
سوده گشت از سجده راه بتان پیشانیم
چند بر دل تهمت دین مسلمانی نهم
شعر درباره تهمت ناروا
دلم از خوی بد خویش به زنجیر افتاد
تهمت بیهده بر زلف معنبر بستم
شعر درباره تهمت و افترا
زندگی و مردن من چون ز تست
تهمت جان چیست، باری بر تنم؟
شعری درباره تهمت
نامم نشانه ای شد در تهمت ملامت
ای کاشکی نبودی نام من و نشان هم
شعر کودکانه درباره تهمت
گفتند «یاد می کندت » دل نمی دهد
کاین تهمت دروغ بر آن آشنا نهم
شعر تهمت
خود غمزه بر خسرو زنی، بر دیگران تهمت نهی
مانا به فتراک کسان بندی شکار خویشتن
شعر تهمت زدن
هرکه فرهاد شود ، در ره عشق . . . همهکس در نظرش شیرین است
تهمت کفــــر به عاشــــق نزنید . . . عاشـــقی پــاکترین آیین است
شعر تهمت ناروا
بی حجابی کی هنر کی صنعت است
بی حجابی خود گناه و حرمت است
حفظ بـــــاید کرد این زینت به جان
ورنه عا مل بر جهانی تهمت است
شعر تهمت نزن
عالم از جام لب خراب مکن
تهمت اندر سر شراب مکن
شعر تهمت
ای جهانی کشته، جان چند کس خواهی شدن؟
تهمت آلود زبان چند کس خواهی شدن؟
شعر درباره تهمت زدن
نیم کشت غمزه کردی نیم خوردی در شراب
تهمت جان بهانه جوی را زین تن بشوی
شعر درباره تهمت
قصه دلسوز ما قومی که دیدند، ای عجب!
بر دل ما تهمت آسودگی چون می نهند؟
شعر برای تهمت زدن
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
شعر راجب تهمت
تهمت و جهل و حسرت و خواری
فرقت و گمرهی و بی یاری
شعر در مورد تهمت ناروا
نفی تهمت را اگر دشوار عشق
پیش هرکس بر دل آسان می کنم
شعر نو تهمت زدن
خیر خیرم کرد صاحب تهمت اندر هجو بلخ
تا همی گویند کافر نعمت آمد انوری
شعری درباره تهمت زدن
خیر خیرم کرد صاحب تهمت اندر هجو بلخ
تا همی گویند کافر نعمت آمد انوری
شعر درباره ی تهمت زدن
آنکه دشتی جادویی را در عصایی گم کند
یک شبان از ملک او بی تهمت مستنکری
شعر در مورد تهمت زدن
ماراسیاه کردند
به ما انگ زند
تهمت زدند
مثل دروغ و تهمت زندگى بر فقرا
شعری در مورد تهمت زدن
اِی که با تهمت و غیبت ، دلِ خود شاد کنی
روحِ گندیده ی خود را زِ غَم آزاد کنی
رسد آن روز که در شعله ی اعمال خودت
زِ سخن های نسنجیده ی خود یاد کنی
شعر درباره تهمت ناروا
زین پس به تو نه .. پله آخر نگرم
می روم بار خیالم به زمین می سپرم
می نویسم قلمم تیز تر از قافیه ها
آفتاب دلم انگار که قرص قمرم
تا به شهر تو به تفسیر جنون پردازم
تهمت بی هنران میشکند این کمرم
تا کنم باز خیال قمر آسوده زخود
مثل باد از بغل ساده دلی می گذرم
شعر درباره تهمت و افترا
مرا بجز به دست حضرت عشق/ به دست دیگری رها نکنید.
به یحتمل و شاید و قضا و قدر/ به جبر روزگار اعتنا نکنید.
در این خرابه دنیا، اگر مسلمانید/ به حکم ناروای، اقتدا نکنید.
به آینه تهمت دروغ می بندند/ گمان به اختفای این جفا نکنید.
قسم به حرمت انسان، که عین بارانم/ به زمستان، بهار را فدا نکنید.
شعری درباره تهمت
کوشش اشکیم بر ما تهمت جولان مبند
تا بخاک از لغزش پاکاش باشد راه ما
شعر در مورد تهمت
تهمت حکم قضا را چاره نتوان یافتن
اختیار از ماست چندانیکه مجبوریم ما
شعری در مورد تهمت
موج دریا را بساحل همنشینی تهمت است
بیقراران نذر منزل کرده اند آرام را
شعر لیاقت شهادت
آن تلخ سخنها که چنان دل شکن است
انصاف بده چه لایق آن دهن است
شیرین لب او تلخ نگفتی هرگز
این بینمکی ز شور بختی منست
شعر در مورد تهمت